بیایید آغازی دگر را بیاآغازیم
بیایید آغازی دگر را بیاآغازیم
سال هزار و سیصد و نود دو دی ماه بسیار حس غریبی برایم دارد، نمی دانم حس شادی و غصه و نو شدن و سپیدی و پاکی و باران قدم زدن های ممتدد...
... حسی توامان ترکیبی با همه اینهایی که نوشتم دارم، با ته مزه ای کز که همیشه در این ماه مزه مزه می کنم.
دقیقا شش سال گذشته در دی ماه هزار و سیصد و هشتاد و شش بود، خواستم تمام احساسات و افکار جورا و جور ذهنم رو به گوش عالم برسانم.
تمام واگویه ها را با دوستی زمزه کردم که او مرا با پدیده ای همچون وبلاگ آشنا کرد و اولین سرمشق ها را برایم گرفت، و شروع کردم تمام افکار و حس های غریبم را در این صفحه مقابل چشم های مهربانتان بگذارم، شاید چراغی کوچک باشد برای امیدم که همانا رساندن افکارم به گوش مردم جهان بود!
و چنین شد!
و واقعا چنین شد در آ ن سوی دنیا مردمان نشسته بر برج های بلند را با افکارم و حس هایم و همینطور خواسته های ناچیز شهروندی ام و تمام کسانی که همچون من بودند، آشنا کرد، و در موردش حرف زدند و به بحث و گفتگو پرداختند...
گاهی آنقدر این صفحه کوچک بزرگ مثل کوه شد که مسبب دلگرمی برخی همسفرانم و همدردانم شد و گاهی هم مرهمی بر زخم هایی که استخوان و نمک بر آن گذاشته بودند... و نه مردم جامعه! بلکه توسط دیگر همسفران !!
گاهی اوقات به این فکر افتادم که شاید کاری بیهوده باشد ، اما پس اندکی تحمل در نوشتن، سیل کامنت و ایمیل و پیامک بود که بسویم می آمد و دوباره دست بکار می شدم با انرژی بیشتر...
سال گذشته که ازدواج کردم با خود فکر کردم که این صفحه و دیگر صفحات را رها کنم در باد! اما هر کار کردم جواب منطقی برای مخاطبانم نداشتم برای رها کردن این صفحه...
اکنون در آغاز سال هفتم این صفحه (همین وبلاگ) احساس می کنم چقدر فکر کردن به موضوع رها کردن این وبلاگ سخت و دشوار است.
امروز روز تولد این وبلاگ و همین طور بنده است، تصمیم گرفتم که مجددا در کنار شما و با همکاری شما در آغاز سال هفتم فعالیت این وبلاگ مجددا آغازی دگر را بیاآغازم....
و در پایان، تولد وبلاگ "جادوی معجون سرخ" را به همه شما سروران گرامی و همسفران عزیز تر از جانم تبریک عرض می کنم.
منتظر حضور سبز و مهربانتان هستم.
+ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۲ ساعت 2:25 توسط (مهدی رستگار اشرفی)(میم.دال)
|
این وبلاگ در مورد مسائل و مشکلات بیماران و افراد تالاسمی ایران و شهرستان بهشهر و دغدغه های نویسندگان آن در مورد جامعه تالاسمی و جامعه ای که در آن زندگی می کنند می باشد. و وابسته به هیچ گروه و یا جناح و یا سازمانی نیست.